ویژگی مرغی که هنگام صبح آواز می خواند، در علم زیست شناسی کنایه از بلبل، پرنده ای خوش آواز و به اندازۀ گنجشک با پشت قهوه ای و شکم خاکستری، مرغ خوش خوٰان، زندلاف، هزاردستان، شباهنگ، عندلیب، شب خوٰان، مرغ سحر، مرغ چمن، بوبرد، بوبردک، زندواف، زندوان، زندباف، هزارآوا، فتّال، هزار، هزاران برای مثال چه حالت است که گل در سحر نماید روی / چه آتش است که در مرغ صبح خوان گیرد (حافظ - ۱۰۳۵)
ویژگی مرغی که هنگام صبح آواز می خواند، در علم زیست شناسی کنایه از بُلبُل، پرنده ای خوش آواز و به اندازۀ گنجشک با پشت قهوه ای و شکم خاکستری، مُرغ خوُش خوٰان، زَندلاف، هِزاردَستان، شَباهَنگ، عَندَلیب، شَب خوٰان، مُرغِ سَحَر، مُرغِ چَمَن، بوبُرد، بوبَردَک، زَندواف، زَندوان، زَندباف، هِزارآوا، فَتّال، هِزار، هِزاران برای مِثال چه حالت است که گل در سحر نماید روی / چه آتش است که در مرغ صبح خوان گیرد (حافظ - ۱۰۳۵)
آنکه سبوح و قدوس... برخواند. فرشته: جرعۀ جان از زکات هر صبوح بر سر سبوح خوان افشاندمی. خاقانی. حریف صبوحم نه سبوح خوانم که از سبحۀ پارسا میگریزم. خاقانی. پیش کآن قرا شود سبوح خوان در صبوح عیش جان درخواستند. خاقانی
آنکه سبوح و قدوس... برخواند. فرشته: جرعۀ جان از زکات هر صبوح بر سر سبوح خوان افشاندمی. خاقانی. حریف صبوحم نه سبوح خوانم که از سُبحۀ پارسا میگریزم. خاقانی. پیش کآن قرا شود سبوح خوان در صبوح عیش جان درخواستند. خاقانی
آلتی نازک فلزین برای گچ بریها. آلتی برای هموار کردن متن و زمینۀ گچ بریها. قلمی آهنین با نوکی پهن، گچ بران را. (یادداشت بخط مؤلف) ، جای ملاقات. (آنندراج)
آلتی نازک فلزین برای گچ بریها. آلتی برای هموار کردن متن و زمینۀ گچ بریها. قلمی آهنین با نوکی پهن، گچ بران را. (یادداشت بخط مؤلف) ، جای ملاقات. (آنندراج)
مرغ صبح خوان، بلبل: ز پرده نالۀ حافظ برون کی افتادی اگر نه همدم مرغان صبح خوان بودی. حافظ. چه حالت است که گل در سحر نماید روی چه آتش است که در مرغ صبح خوان گیرد. حافظ
مرغ صبح خوان، بلبل: ز پرده نالۀ حافظ برون کی افتادی اگر نه همدم مرغان صبح خوان بودی. حافظ. چه حالت است که گل در سحر نماید روی چه آتش است که در مرغ صبح خوان گیرد. حافظ
مانند صبح. همانند صبح. سپید و روشن: سنگ زر شبرنگ لیکن صبح وار از راستی شاهد هر بچه کز خورشید در کان آمده. خاقانی. خیز و مکن پرده دری صبح وار تا چو شبت نام بود پرده دار. نظامی. چو شه دید کان چشمۀ خوشگوار به ظلمت توان یافتن صبح وار. نظامی. صبح وارم چو دادی اول نوش از چه گشتی چو شام سرکه فروش. نظامی
مانند صبح. همانند صبح. سپید و روشن: سنگ زر شبرنگ لیکن صبح وار از راستی شاهد هر بچه کز خورشید در کان آمده. خاقانی. خیز و مکن پرده دری صبح وار تا چو شبت نام بود پرده دار. نظامی. چو شه دید کان چشمۀ خوشگوار به ظلمت توان یافتن صبح وار. نظامی. صبح وارم چو دادی اول نوش از چه گشتی چو شام سرکه فروش. نظامی